پس از چندین فراموشی و خاموشی
آواهای غمگین
در سایه روشن خیس جاده لحظه ها
نم یکی قطره باران
تمام وسعت تنهایی خویش را
پیشکش امپراتوری نگاهت می کنم
در این پسین بی پایان
تو می دانی
تنها تر از من در زمین و آسمان نیست
حالا در حدود همین برکه ی آرامش
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست
سلام دوست خوبم
وبلاگت قشنگ بود
حتما ادامه بده
در ضمن به منم حتما سر بزن و نظر بزار
منتظرتم
بای
سلام به آبجیه گل
امیدوارم حالت خوب باشه
شعره خیلی خیلی خیلی قشنگیه
وقتی خوندم یاده نگاه مهربون افتادم
همیشه میگم چیزی که ادما رو به طرف هم جذب می کنه
نگاه مهربونشونه!
راستی اونجایی که گفتی تنها تر از شما در آسمان و زمین نیست
خدا هم تنهاست
یه نگاه کنیم می فهمیم با وجود این همه لطفی که خدا به همه ی مردم کرده فقط عده ی معدودی اونم ظاهرا دارن شکرش می کنن
بقیه حتی یادی هم نمی کنن
از باطن هر کسی هم خدا عالمه
تا خدا هست هیچ کس تنها نیست
اینکه یاده خدا کنیم و این یاد مایه ارامشه به من اثبات شده
امیدوارم همیشه به این وسیله از نگاه مهربون خدا بهره مند باشید و بتونید عزیزانتون رو با نگکاه محبت آمیزتون خوشحال کنید
ممنونم
به من سر بزنید خوشحال میشم آبجی
موفق و شاد و سلامت باشید حق یارو نگهدارتون