اشنا

پس از چندین فراموشی و خاموشی 

آواهای غمگین 

در سایه روشن خیس جاده لحظه ها 

نم یکی قطره باران 

تمام وسعت تنهایی خویش را 

پیشکش امپراتوری نگاهت می کنم  

در این پسین بی پایان  

تو می دانی 

تنها تر از من در زمین و آسمان نیست 

حالا در حدود همین برکه ی آرامش 

نامت را به من بگو 

دستت را به من بده 

دست های تو با من آشناست

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:11 ب.ظ http://www.maheman2007.blogsky.com

سلام دوست خوبم
وبلاگت قشنگ بود
حتما ادامه بده
در ضمن به منم حتما سر بزن و نظر بزار
منتظرتم
بای

داداش مصطفی بسیاربسیاربسیارکوچولو دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:33 ق.ظ http://mosijoon.blogfa.com

سلام به آبجیه گل
امیدوارم حالت خوب باشه
شعره خیلی خیلی خیلی قشنگیه
وقتی خوندم یاده نگاه مهربون افتادم
همیشه میگم چیزی که ادما رو به طرف هم جذب می کنه
نگاه مهربونشونه!
راستی اونجایی که گفتی تنها تر از شما در آسمان و زمین نیست
خدا هم تنهاست
یه نگاه کنیم می فهمیم با وجود این همه لطفی که خدا به همه ی مردم کرده فقط عده ی معدودی اونم ظاهرا دارن شکرش می کنن
بقیه حتی یادی هم نمی کنن
از باطن هر کسی هم خدا عالمه
تا خدا هست هیچ کس تنها نیست
اینکه یاده خدا کنیم و این یاد مایه ارامشه به من اثبات شده
امیدوارم همیشه به این وسیله از نگاه مهربون خدا بهره مند باشید و بتونید عزیزانتون رو با نگکاه محبت آمیزتون خوشحال کنید
ممنونم
به من سر بزنید خوشحال میشم آبجی
موفق و شاد و سلامت باشید حق یارو نگهدارتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد