آه ... ای پناه پریشانی ام
نمی دانم از کجای امدن می آیی
اما من
انقدر صبور می شوم
تا بیایی
و تمام هستی خویش را بر من ببارانی
چون نقطه روشنی
در کوچه خاموش من
پس از زمستان تنهایی ام
تو که معطری از تمامی فصول
به نو شکفتن بغض های من
ترانه ای می خوانی
آری
من
ترا عاشق می شوم