امید

گفتم: 

دلم آرام می گیرد
خیالم آسوده می شود
از هرچه بود
از هرچه هست
یا هرچه خستگی ، التهاب،تنهایی
در یک وداع ساده
سوی آسمان رفتم
دیگر به هر شب تاریک شک نمی کنم
باورم می شود
در شب هم می توان
رویا دید، رازی چید، لبریز بودن شد
دیگر از من حرفی از اندوه نخواهی شنید
باورت می شود
من امروز
زیر همین آسمان
صورت ماه خدا را بوسیدم
روی خش خش برگهایی پاییزی
کوچه خلوتی را
تا بی انتها رفتم
بدون چتر تردید
زیر نم نم بوسه های آسمان
حالا
من هستم، خواهم بود 

 

گفتا: 

و باران بار سد
تا ترا به آفتاب مهر حتی در نم نم نا امیدی ها مژده دهد
شب پر ز ستاره عشق و امید و ایمان شد
شب دیگر تار یکی نیست
مه در خشانی دارد آری ستاره ها را باید دید
شتاره ها می تو انند تار یکی را ز نام شب بر دارند
می تو اند نفسی کشید ز شاد مانی
ز عشق ز امید حتی در رو ز گار نامر دمی ها
می تو ان مر د بو د و نر شدن را از یاد برد
می تو ان بانو ئی را باو ر کر د ز نامهای سخت
و مشمئز کننده دو ری کرد
می تو ان آری مهر بان می تو ان
تو این گو نه هستی پر امید و پر عشق
پس می تو ان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد