بهانه زیستن

 گفتم:

از ردیف اقاقی ها
عبوری دوباره می کنم
زمزمه ای در گوش باد
آیا قرابتی هست؟
میان
نجابت یک چرا
و
حضور کوچک من
کاش می دانستم
در تند باد حادثه
خواب یک ستاره
همیشه دری باز می شود
حالا به هر کجا
و این اشارتی است
تا نوازش دهد چشمانم را
و بهانه های زیستنم را  

 

 

 

گفتا: 

زمز مه ای ز قر ابتها همره من است
آنجا که چر ا را منجی و حضو ر ترا بزر گ نماید
حضو ر بزرگ که در پی یک جادثه و بیداری ستاره ای آمد
. این دری که بازی مشو د و همو اره باز بو ده و لی نمی دیدیمش
و حالا باید با ر مز عبو ر از آن بگذریم و اشارتی کنیم به ز یستنی که ادامه دارد
اگر آن را باو ر کنیم که گر این گو نه نباشد مر گی است به نام روزمر گی
بیا چشمها را نوازش دهیم و بی بهانه ز یستن را عاشقانه ادامه دهیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد