برای خدا

سیاه کوچکم ! بخوان ====>> عرفان نظر آهاری کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و نا موزونش ؛ خراشی بود بر صورت احساس ، با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست . صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید . ء
کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را ، کلاغ از کائنات گله داشت . ء
کلاغ فکر می کرد در دایره قسمت نازیبایی تنها سهم اوست و نظام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی شود . ء
کلاغ غمگینانه گفت : کاش خداوند این لکه سیاه را از هستی می زدود و بال هایش را می بست تا دیگر آواز نخواند . ء
خدا گفت : صدایت را ترنمی است که هر گوشی را بلد نیست . فرشته ها با صدای تو به وجد می آیند . سیاه کوچکم ! بخوان ! فرشته ها منتظرند . ء
.کلاغ هیچ نگفت . ء
خدا گفت : سیاه ، چونان مرکب که زیبایی را از آن می نویسند و تو این چنینی . زیباییت را بنویس و اگر تو نباشی ، جهان من چیزی کم دارد ، خودت را از آسمانم دریغ نکن . ء
و کلاغ باز خاموش بود . ء
خدا گفت بخوان برای من بخوان ، این منم که دوستت دارم ؛ سیاهیت را و خواندنت را ، و کلاغ خواند . این بار اما عاشقانه ترین آوازش را . ء
خدا گوش داد ، لذت برد و جهان زیبا شد . ء


و مطلبی زیر یک برداشت آزاد از متن زیبای سر کار خانم عرفان نظر اهاری است ..................................................- .........................................
گفتم:
کلاغ سیاه کوچکی
می پرسد از خویش؟
در حلقه تقدیر
من
اینجا
کلاغ!
در یغا از بی امان مردن سوسوی امید
در هجرت نفس های زندگی
غیبت آشنایی
در
تمنای درک شدن ها
پذیرش ها
آواز های بی گوش
انعکاس سرد صدا
آه... مضامین مشکوک من!
حالا نوبت من است
و
دل سیر گریستن من
در شیونی عبثی گامهای من
چراغ هایم می شکند
در اضطراب آینه می مانم
دل توفان تبارم
تمام تنهائی ام
و فقط مشتی واژه
و باز این مضامین مشکوک
ناگهان
ندایی
از آسمان
از بهشت
از کجای نمی دانم
برای من بخوانید
سیاهان کوچکم!
زیباترین ترانه ها را
در خواب چشمه ها
اینک منم
نخستین شنونده رویاهای شما
آیا؟
همین کافی نیست؟
دگر چه می خواهم؟
   

 

 

گفتا:

 دیگر چه می خو اهم ؟
خو استن من همان هستن من است
خو استن من عشقی است که سیاهی را هم
می تو اند تعبیری دگر دهد شاید تیر ه و شاید مشکی
شاید یک نقطه در بی کران آسمان که
دیده می شود آری این خو د دیدن است
این خو د بو دن است و این بو دن است که تر نم می کند فعل عشق را که نخست
از عشق به خدا و خو د آید
آری نیست سیاهی ننگ و عار
آنچه نباید دید سیاهی دیدن است

  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد