صدایم کن

 گفتم: 

ستاره ی مغموم من!
با کوله باری از یاد
در اندوه جاده های بی پایان عشق
با یاد تو زدم پرسه ای
مهم نیست
در ذرات ظریف جهان
چقدر گریسته ام
از التهاب رسیدن
ریشه ی انتظارم
بی قرار گرمای دلت
کاش می دانستی
به خاطر باز امدنت
تا دور دست جهان
گفتگوی عشق را زمزمه خواهم کرد
دردت به جانم
به قداست رنج نبودنت!
صدایم کن ! 

 

گفتا

ستاره های درخشان چرا مغموم؟
خاطره های چرا بارشوند؟
جاده های عشق همچنان پر اندوه؟
یاد تو جوابی دارد برای این سوالها
ستاره ها دیگر نیستند مغموم
خاطره ها مرا کنند سبک
و جاده عشق شادی آفرین
جهان ما پر از ظرافت
گر یه ها تو مرا شبنمی
ورسیدن به تو چه پر التهاب
ریشه های انتظارم پر آب
و گرمای پر التهاب
و باز تو خو اهی آمد
و گفتگو پر زمز مه و زمزمه های
پر قداست وقتی تو را صدا می زنم 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد