یاس

گفتم: 

در این شتاب بی صدای زندگی
غفلت پروانه ها
در پناه گلبرگ ستاره های خاموش
خوابهای ناخوش از احوالات آدمی می بینم
و باز باز
می رسم به سر سطر سکوت 

  

 

گفتا:

در سراسر این سراسیمیگی
پر رنگین پروانه غافل
در رقص گلبرگها و ترانه غمگین ستاره خاموش
رویا می بینم و خوابهای خوش آدمی نام می رود
وباز باز
روم سوی اوج فر یاد

بهانه زیستن

 گفتم:

از ردیف اقاقی ها
عبوری دوباره می کنم
زمزمه ای در گوش باد
آیا قرابتی هست؟
میان
نجابت یک چرا
و
حضور کوچک من
کاش می دانستم
در تند باد حادثه
خواب یک ستاره
همیشه دری باز می شود
حالا به هر کجا
و این اشارتی است
تا نوازش دهد چشمانم را
و بهانه های زیستنم را  

 

 

 

گفتا: 

زمز مه ای ز قر ابتها همره من است
آنجا که چر ا را منجی و حضو ر ترا بزر گ نماید
حضو ر بزرگ که در پی یک جادثه و بیداری ستاره ای آمد
. این دری که بازی مشو د و همو اره باز بو ده و لی نمی دیدیمش
و حالا باید با ر مز عبو ر از آن بگذریم و اشارتی کنیم به ز یستنی که ادامه دارد
اگر آن را باو ر کنیم که گر این گو نه نباشد مر گی است به نام روزمر گی
بیا چشمها را نوازش دهیم و بی بهانه ز یستن را عاشقانه ادامه دهیم

بوسه

گفتم:  

به یاد می آورم
اولین بوسه های بی اختیار را
در آن عصر قشنگ صمیمی
غروب پاییز
کوچه های تنگ عاشقی
از خود دور می شدم
خواب خوش احوالات دلم
همه چیز درست خواهد شد
آه ...ای عزیز هنوز من
پادشاه لحظه های بی قراری
دیگر چه می خواهم
تکرار حرفی
نبض دیرینه عشق
آماده ی تسلیم
سوسوی احساسی ازلی
ناممکن های خوشرنگ
دستت را درازکن
فاصله را بردار! 

  

 گفتا:  

و یاد آوردم نخستین بو سه را
در آن غر و ب که غروب نشد
زآن کو چه های تنگ
که دلگشای دلهایمان را بعد از بو سه آورد
و من از خو د دو ر و به خو د نز دیک
و از تو دو ر به تو نز دیک
و نز دیکی نه تو شد و نه من همه نز دیکی ما شد
خواب خوش آمد و عزیز من دیگر مهمان کلامم نشد
که میز بان شد در همه حال و همه جا
و شاهزاده بی قراری ها حاکم و جو دم
و ملک دلم گشت و دیگر هیچ نخو استم
دیگر هیچ نبو د که بخو اهم ز یرا فاصله رفت همه ناممکن ها ممکن
و دستهایم دیگر بر ای آرزوی داشتن تو
ره درازی نداشت و فاصله گم شد
آری فاصله را بر داشتیم